آيينه‌تر ز آينه

دوری و دوستی برای حسن قریبیبگذر ای باد خزان بر ری و با یار بگواز چه رو این همه دور از من و از کاشانی؟دور از جان جهان ماندی و بی‌جان چندیگه بخارا و هراتیّ و گهی یمگانیرفته آوازهٔ حُسن تو به اقصای خجندچشم بد دور! که پروردهٔ این دامانیشکوه داری ز من و مردم کاشان گویاچون گهی هند و گهی عازم پاکستانیدر شگفتم که قریبیّ و غریبی؟ هرچندچند و چون از جهت بخت بوَد نادانیانتخاب تو حسن‌جان ز همه بهتر باد!تا درین دوستی و دوری خود می‌مانی"میهمان‌خانهٔ مهمان‌کُش" نیما اینجاستمن هم آن دشمن بیگانه درین مهمانیمن چه کردم که به یک عمر به كاشان ماندم؟در گروهی همه با صورتکی انسانیعشق این شهر، مرا این همه زندانی کرددر عوض داد به من رنج و غم و ویرانیآنچه از عزّت و نعمت که به من بخشیدندباد ارزانی آنان که تو خود می‌دانی!عزّت و نعمت و بهبود ازو می‌خواهمهمچنین عافیت و خرّمی و آسانیداغ بخل و حسد و ترس به پیشانی داشتآن که خود فخر کند با نسب کاشانیهیچ کس بیشتر از بنده ز كاشان نسرودخود، تو بیش از همه کس واقف این عنوانیلیک با این همه شایسته ندیدم هرگزعیب ما در سپس پرده بود پنهانیتو اگر عیب مرا فاش نگفتی با منفاش‌تر از تو بگوید دهنی شیطانیما به تاریخ درخشان شما دل بستیمورنه کاشان همه زندان و منم زندانیتوبه کردم که دگر عشق نورزم هرگزگر مرا بار دگر عمر شود ارزانی!بهتر آن بود که ناگفته بماند غم عشقگرچه ناگفته خودت از سخنم می‌خوانیگر پس از مرگ به صد بار مرا زنده کنیعشق این شهر شود داغ برین پیشانیای تو شهری که جهانی ز شکوهت به شگفتای تو خاکی که زمین را سبب حیرانیهفت اقلیم جهان چشم به اعجاز تو داشتتا چه آورده دگر معجزهٔ کاشانیهر که ز ابنای جهان را هنر و دانشتانکرده غرق حسد و حیرت و سرگردانیسبزتر باغ آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

چتر خورشیدای قلّه‌ای كه دورتر از هفت ‌آسمانخود برتر از تمام جهان ايستاده‌ایآن‌سوتر از تصوّر و پندار مانده‌ایبالاتر از خيال و گمان ايستاده‌ایدر واژه‌های قافيه پنهان نشسته‌ایدر بيت‌های شعر ، نهان ايستاده‌ایما در ميان ثانيه‌ها پير می‌شويمتو برتر از مكان و زمان ايستاده‌ایانبوه عاشقان تو مُردند و قرن‌هاستتو سرفراز و سبز و جوان ايستاده‌ایهنگام هر نماز كنار كدام روددر انتظار بانگ اذان ايستاده‌ایبا دست‌های خيسِ كه سيراب می‌شوی ؟تا غايب از نگاه خزان ايستاده‌ایيک پای ، در ركاب و دگر پای ، بر زمينتا كی چنين كشيده‌عنان ايستاده‌ایغمناک و نااميد نپرسيم از كسیآخر تو در كدام مكان ايستاده‌ایماننده‌تر به ژرف خروشان نشسته‌ایچون كوه بی‌نشانه‌كران ايستاده‌ایتنهاتر از تو در همه‌عالم پديد نيستاين‌گونه تا نهفته‌نشان ايستاده‌ایزودا كه چتر روشن خورشيد بر سرتدر قلب آن سپاه گران ايستاده‌ایمی‌بينمت كه آمده‌ای ای امير عشقنزديك كعبه‌ای  نگران ايستاده‌ایمولای من به نزد شما شَكوه می‌برمگر خود غريب و بسته‌دهان ايستاده‌ایرزق مرا ز خانه و خوانم ربوده‌اندخود شاهدی كه بر سر خوان ايستاده‌ایعريان و خشک ، گوشۀ اين باغ ، مرده‌امای آن كه‌ غرق گُل به ميان  ايستاده‌ایاين بار هم به نور شما سبز می‌شومبا آن‌كه غايب از دل و جان ايستاده‌ایتيرماه 90برچسب‌ها: موعود, ظهور, شَکوه, عاشقان, نماز آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

عید عیدهاای عید عیدهای من ای نوروزاین لحظه‌ها به نام تو جاوید استوقتی تو نیستی همه جا غمناکوقتی که می‌رسی همه جا عید است ای کاش عید کودکی‌ام بودیآن روزهای شاد که افسردندآن جشن‌ها که از کف ما رفتندآن لحظه‌ها که در غم ما مُردند نوروزهای رفته چه زیبا بوددنیای کودکانه چه کوچک بودناچار وقت آمدنش بایداین عیدهای مانده چو کودک بود ای عید عیدهای جهان ، نوروز !مِهر و امید و خنده فراوان کنما بی‌تو  بی‌ترانه و تاریکیمما را به نور و نغمه چراغان کننوروز 93برچسب‌ها: عید نوروز, عیدهای کودکی, کودک آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

غمگين‌تر از هر چه پاييزاينجا كسی منتظر نيست  ای هر كه نامت بهار استباور نداری عيان كن  او را كه در انتظار استغمگين‌تر از هر چه پاييز  در پوستين بهاری                               آری كه ننگ دروغت  ديری ست تا آشكار استجز ياس و ناز و شكوفه  در دست‌هايت چه داریيعنی بجز آنچه هر سو  بر شاخ و بر شاخسار استعمری ست با خود بگويم  اين‌بار  ديگر بيايیامّا دوباره ببينم  تكرار پيرار و پار است                                 بنگر به باغم كه عريان  سر در گريبان فشردهدرد و دريغا كه چندی ست  بازيچه‌ی روزگار استزودا كه دنيا ببيند  حتّی اگر من نباشممی جوشد از شاخه‌هايش  هر قدر هر جا بهار استاسفند 89برچسب‌ها: عید نوروز, بهار دروغ, پاییز آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

هیچهیچ بن هیچم بنده ای  با لطف حق تابنده ایکمتر ز کرمی شام تاب  در این شب ظلمانی امآن خوارتر خارم که خود  روییده در صحرای لوتای ابر لطف حق ببار  تا چند می سوزانی ام؟جز خار و خس هم نیستم  آن هیچ کس هم آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

تولّد
روز میلاد تو را هیچ کسی یاد نکرد
بهتر آن است که از یاد جهان گُم باشی!
خلوت و یار، تو را از همه عالم برتر
تا کجا در غم خوش آمد مردم باشی؟! 
یاد مرگ است که همواره درآن اوّل باش
که مهم نیست درین مزبله چندم باشی!
فروردین 99

آيينه‌تر ز آينه...

بیچاره سرنوشتهر روز، صبح زندگی ات شام می شودبیهوده هر سپیده سیه فام می شودبیچاره دل که در پی فردا تمام عمرهر بار با امید دگر خام می شودبنگر چه قرن ها که گذشتند و باز همدل هایتان چه غمزده ناکام می شودف آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

برتر از ابلیسکاهنان مذاهب تزویر   موبدان معابد ویرانقاریان صحیفه های دروغ   شارحان کتیبه های گمانهمه انگاره هایی از نیرنگ  همه تندیس هایی از بیدادگاه تزویر برتر از ابلیس   وقت نیرنگ بهتر از شیطاندشمنا آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

روسپی, های سیاسی, روسپی, های سیاسی,  مرده های دیپلماسی یا لقاح روز عادت  یا جنین شرک شیطانسایه هایی از تباهی  جایگاهی اشتباهی هاله هایی از سیاهی  گِرد سردیسی از انسانچون درختی کز پلیدی  ریشه دارد در خباثت آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب

رسم عاشقی               برای فروغ برخيز ای بانوی شعر این حوالی ای حرمت این باغ های نيمه خالیای آن که ربّ النوع شعر این زمینیرودابه ای تهمينه ای گُردآفرينیگفتی کسی می آید و با او قفس نیست می آید آن مر آيينه‌تر ز آينه...ادامه مطلب